دنبال من می گردی و حاصل ندارد
موجی که عاشق می شود ساحل ندارد
باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
من خام بودم ، داغ دوری پخته ام کرد
یک عمر پایت سوختم ، قابل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
باشد ولم کن با خودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد
شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می شود ساحل ندارد
منو ببخش عزیز من اگه میگم باهام نمون
دستای خالیمو ببین آخر قصه رو بخون
ترانه ای رو که برات گفته بودم فروختمش
با پول اون نخ خریدم زخم دلم رو دوختمش
همسفر شعروجنون عاشقترین عالمم
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم
بین من و تو فاصله اس یک در سرد آهنی
من که کلیدی ندارم تو واسه چی در میزنی؟
این در سرد لعنتی شاید نخواد که وا بشه
قلبتو بردار و برو قطار داره سوت میکشه
همسفر شعروجنون عاشقترین عالمم
تو عشقتو از من بگیر من واسه تو خیلی کمم